سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کانون چهارسو
این وبلاگ برای اطلاع رسانی اخبار و فعالیت های کانون چهار سو و ارائه مطالب آموزشی ایجاد شده است

 

15- پوشش گیاهی

پوشش گیاهی ترکمن صحرا به عملکرد پدیده آب وهوایی، ارتفاع و موقعیت جغرافیایی و خاک منطقه ارتباط مستقیم دارد و این میان، خاک، درجه حرارت و رطوبت از مهمترین عوامل تعیین کننده در نوع و زمان رشد گیاهان منطقه به شمار می‌رود.

پوشش گیاهی شمال گرگان رود نسبت به جنوب آن فقیرتر است و اغلب گیاهان‌شورپسند ومقاوم در برابر خشکی نظیر اشنیان و گز که برای پرورش شتر و بز و تا حدودی گوسفند مناسب است می روید و برعکس در جنوب رود گرگان، پوشش گیاهی بسیار غنی است و انواع گیاهان چمنی وتیره گندمان نظیر جو خودرو، به علاوه گیاهان متنوع دیگر نظیر برموس، فالاریس و دم در آن می‌روید که برای پرورش گوسفند وگاو مناسب است.

16- زندگی جانوری

جانوران این منطقه از انواع جانوران منطقه نیمه بیابانی تا جنگلی (طوقه جانوری پاله آرکتیک) است و می‌توان از گرگ، روباه و کفتار، خرگوش، موش صحرایی، جوجه تیغی، مار و آهو در بخش شرقی آن، پرندگانی مثل اردک و غاز در مردابها و چمنزارهای مرطوب، کبوتر چاهی، گنجشک، سار، دراج و قرقاول در بخش جنوبی وتیره‌های مختلف شاهین و عقاب در شمال منطقه نام برد.

در رودها وآبهای ساحلی دریای خزر نیز انواع ماهیهای شمال ایران به فور یافت می‌شود که صید آنها مشغله اصلی مردم بندر ترکمن، خواجه نفس و کمش تپه است.

به علت قرارگرفتن ترکمن صحرا بین مناطق مرطوب و جنگلی البرز شمال و خشک وبیابانی ترکمنستان در شمال و منطقه نیمه خشک مرتفع در شرق بجنورد، تربیت انواع دامها در این منطقه مقرون به صرفه است. از جمله: 1- اسب و گاو که درمناطق چمنزار و آب کافی تربیت می‌شود (جنوب گرگان و شرق گنبد) 2- گوسفند وبز که در مناطق نیمه خشک استپی و نیمه مرطوب تربیت می‌شود. (بخشهای مرکزی،جنوبی و شرقی منطقه) 3- شتر که در شمال رود گرگان و بخشهای شمالی منطقه بویژه ریگزارها و شوره‌زارهای شمال و شمال شرقی که دارای هوای خشک و رطوبتکم است تربیت می‌شود.

به تبعیت از ویژگیهای آب وهوایی، پوشش گیاهی، ارتفاع و زندگی جانوری این منطقه را می‌توان به سه بخش اکولوژیکی تقسیم کرد :

1ـ منطقه جنوبی که ناحیه‌ای جنگلی و مرطوب است و از نظر شکل زمین عموماً به شکل تپه است که کم‌کم‌ به دامنه‌های ملایم البرز شمالی وصل می‌شود و مهمترین منطقه پرورش گاو و گوسفند است.

2ـ منطقه مرکزی شمال علی‌آباد، رامیان و گوکلان که بخش وسیعی را به نام دشتگرگان دربرمی‌گیرد و بین منطقه جنوب و رودگرگان واقع است که مهمترین بخش زراعی منطقه نیز به شمار می‌رود. اقلیم معتدل و نیمه‌خشک مشخصه بارز این حوزه است و پوشش گیاهی آن نیز چمن و استپ نیمه‌خشک است.

3ـ منطقه شمالی که بین رودهای گرگان و اترک واقع شده؛ گنبد کاووس، آق قلا، مراوه تپه، داشلی برون، بندر ترکمن و کمش تپه را دربرمی‌گیرد که محل اصلی سکونت اقوام ترکمن است و کشت غلات و پرورش اسب و گوسفند در آنجا رایج است.

 


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:55 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]

14_ منابع آب

مهمترین منابع آبی در سطح ترکمن‌صحرا رودهایی دائمی هستند که عبارتند از:

1ـ رودگرگان: مهمترین رود صحرای ترکمن است که از کوه آلاداغ(حوالی بجنورد) سرچشمه می‌گیرد و در جهت شرق به غرب جریان یافته، در مسیر خود تا شرق منطقه گوکلان(از مناطق کوهستانی گنبد) با عمق نسیتاً زیاد عبور می‌کند، سپس وارددشت گرگان شده، از شهرهای گنبدکاووس و آق‌قلا عبور کرده در حوالی خواجه‌نفس از توابع بندرترکمن به دریای خزر می‌ریزد.

به علت پایین بودن سطح آب رود گرگان، استفاده از آن در امور زراعت تنها بوسیله تلمبه یا سد امکان دارد. آب آن بسیار گل‌آلود بوده، مهمترین منبع آبی مردم این منطقه برای زراعت و مصرف دامها است. سد مخزنی خاکی وشمگیر بر روی این روداحداث شده است.

2ـ رود اترک: از بزرگترین رودهای ایران است که از دامنه‌های غربی کوه هزارمسجد(حوالی قوچان) سرچشمه گرفته و ازشرق به غرب به موازات رود گرگان جریان یافته، پس از عبور از دره‌های کوهستانی و تنگه‌های باریک در شرق، با یک قوس به سوی دشتهای ساحلی تغییرجهت می‌دهد و در خلیج حسنقلی به دریای خزر می‌ریزد. اهمیت این رود به سبب مشروب کردن اراضی خشک و نیمه‌خشک ایران و جمهوری ترکمنستان است.

3ـ رودقره‌سو: این رود از کوههای شرقی گرگان سرچشمه گرفته و پس از طی مسیری ازشرق به غرب به طول هشتاد کیلومتر به خلیج گرگان در دریای خزر می‌ریزد. رودقره‌سو به علت موقعیتش، آب تمام رودهای کوچک حوضه خود را که در دامنه شمالی البرز جریان دارد به طرف خود می‌کشاند که بدین ترتیب دشت گرگان و رود اترک در قسمت سفلای خود سهمی از آبهای دامنه شمالی البرز دریافت نمی‌کنند.

چنین وضعی باعث ظهور دو منطقه متباین طبیعی در دو سوی شمالی و جنوبی آن شده است که جنوب آن دارای جنگلهای انبوه و شمال ان با مشخصات دشت شامل چمن های موقتی و علفزار است.


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:52 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]

13_ آب و هوا

این منطقه از لحاظ آب و هوایی، پوشش گیاهی، خاک و زندگی جانوری از سایر مناطق شمال کشور (گیلان و مازندران) متمایز است و این با کاهش ریزشهای جوی، رطوبت نسبی هوا و افزایش درجه حرارت از غرب به شرق مشخص می‌شود .این اختلافات از ترکیب آب و هوایی منطقه ناشی می‌شود و از دیدگاه هواشناسی خود بخشی جداگانه است اماپدیده‌هایی از قبیل دوری از ارتفاعات البرز، کاهش رطوبت بادهای غربی و عبورجریانهای هوایی سرد و خشک سیبری از صحرای قراقوم را که بسیار کم باران است باید موثر دانست. ضمن اینکه شمال این منطقه ادامه صحرای خشک و نیمه‌خشک جمهوری ترکمنستان است. ماه بهمن پربارانترین و ماه تیر خشک‌ترین ماه سال دراین منطقه است. درجه حرارت نیز از مغرب به مشرق افزایش می‌یابد .درجه حرارت نقاط مختلف یکسان نیست. هر چه از غرب به شرق واز جنوب به شمال برویم بر دمای محیط افزوده می‌شود.

از نظر تعداد روزهای یخبندان در سال نیز درنقاط گوناگون استان تفاوتهایی مشاهده می‌شود. بنابراین بارز است که بیشترین میزان تبخیر درنواحی شمالی و کمترین میزان در نواحی جنوبی صورت می‌گیرد. سردترین ماههادر منطقه دی و بهمن است و گرمترین ماهها خرداد، تیر و مرداد .اختلاف از نقطه‌ای به نقطه دیگر را باید بیشتر معلول عوامل محلی مانند اختلافات ارتفاع یا بادهای محلی دانست. بادهای مرطوب غربی از جمله بادهای غالب منطقه است که در طول زمستان از غرب به شرق وجنوب‌شرقی می‌وزد و اغلب باران‌زاست. از دیگر بادهای منطقه باد سرد و خشک شمال‌شرقی است که از سیبری می‌وزد و فاقد رطوبت است و در منطقه به نام محلی ترکمنی «سورتیک» (Sortik) شناخته می‌شود.

طبق آمار، اختلاف درجه حرارت فصلی به وضوح در منطقه ترکمن‌صحرا مشهود است و پاییز و زمستان آن مرطوب است. از اینرو شمال این منطقه (بخش شمالی بندرترکمن، گنبدکاووس،مراوه‌تپه و آق‌قلا) جزو قلمرو آب و هوای نیمه‌بیابانی یا نیمه‌خشک قرارمی‌گیرد و مناطق جنوبی این منطقه (از جمله جنوب بندرترکمن و جزیره آشوراده)جزو مناطق معتدل با آب و هوای شبه مدیترانه به حساب می‌آید و هر چه ازمشرق به طرف غرب ترکمن‌صحرا برویم آب و هوا معتدل‌تر می‌شود.


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:52 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]

12- طبیعت، زمین‌شناسی و خاک

این منطقه از رسوبات آبرفتی دوران چهارم زمین‌شناسی انباشته شده است که بهترین منبع ذخیره‌کننده آب زیرزمینی است. این آبرفتها دارای بافت سست و ریزبوده، درجه سختی آنها بسیار کم است (رس، ماسه، مارن) و در نتیجه نه آنچنان ریز چسبنده است و نه آنچنان سخت و سنگی، بلکه برای رویش گیاه و نفوذ آب امکانات را دارد. بغیر از چند تپه ماسه‌ای (نهشته‌های بادی از نوع لُسن )ناهمواری چندانی در سطح دشت مشاهده نمی‌شود. تپه‌هایی که در سطح منطقه استبه زبان محلی قره‌دفه (سیاه‌تپه)، قیزلاردفه (تپه دختران)، یاریم‌دفه (نیم‌تپه)، کوموش‌دفه (تپه‌نقره‌ای) ونامیده می‌شوند که البته این تپه‌ها از نظر تغییرات اقلیمی و رویش گیاهی نقش تعیین‌کننده‌ای ندارند.

از سمت مشرق، منطقه ناهموار کلاله، مینودشت،گلیداغ، قره‌بلخان، مراوه‌داغ و حصارچه شروع شده و کم‌کم به تپه‌های جنگلی البرز شمالی و خراسان غربی متصل می‌شود. خاک منطقه از جنوب به شمال از نظرهوموس و میزان باروری فقیرتر می‌شود تا جایی که خاکهای مرغوب مناطق جنوبی جای خود را به خاکهای شور و بیابانی حوالی‌ رود اترک و نوار مرزی در شمال استان گلستان می‌دهد. سطح دشت پوشیده از خاکهای قهوه‌ای رسوبی نسبتاً ریزبافت است که امکان رویش علف و بوته‌ها شامل چمن و گیاهان نیمه‌خشک را فراهم آورده است. در این نوع خاک امکان کشت غلاتی نظیر گندم و جو و گیاهانی مثل پنبه، برنج و سبزیجات کاملاً فراهم است که علاوه بر تولید مواد غذایی،مقداری مرتع مصنوعی هم برای دامها فراهم می‌شود (بقایای گندم و سایرمحصولات زراعی). در بخش شوره‌زارهای شمال و شمال‌غرب و در قسمت غرب دشت درحدود اترک‌رود- که شهر گنبدکاووس در آن واقع است- نوعی بیابانی وجود دارد.


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:51 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]

11_ معرفی منطقه ترکمن صحرا

ترکمن صحرا در شمال شرقی ایران است و شامل شهرهای گنبد کاووس، بندر ترکمن،آق‌قلا، مراوه‌تپه، کلاله، سیمین‌شهر، گمش‌تپه، نگین‌شهر، انبار آلوم وداشلی برون می باشد. اکثریت جمعیت ترکمن صحرا را ترکمن‌ها تشکیل می دهند که مردمانی ترک زبان و مسلمان(اهل سنت حنفی) می باشند. ترکمن‌صحرا جلگه‌ای است رسوبی و نسبتاً هموار که از عقب‌نشینی دریای خزر و تجمع رسوبهای رودهایی نظیر اترک و گرگان به وجود آمده است. این جلگه عریضترین بخش جلگه‌های خزری است که شمال استانهای گلستان و خراسان شمالی را در برمی‌گیرد، از لحاظ موقعیت جغرافیایی این منطقه از مغرب به دریای خزر و از شمال به جمهوری ترکمنستان محدود می‌شود و از مشرق به خراسان و منطقه نیمه‌خشک بجنورد و دره‌گز و از جنوب به کوهپایه‌های جنگلی البرز شمالی محدود است. شیب زمین از جنوب به شمال و از شرق به غرب در امتداد شبکه آبها و رودهایی که به دریای خزر می‌ریزد کاهش می‌یابد.


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:51 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]

 

10_گرگان

 شهری است که در خرابهای آن هنوز حفریات نکرده اند و بقایای آن زاویه ای را که گرگان رود وسمبار تشکیل می دهند فرا گرفته.این شهر در قرون وسطی پایتخت ایالت گرگان بود. این ایالت که بوسیله ی کوه های بلند البرز از اطراف خود جدا شده و به همین دلیل همیشه تا اندازه ای مستقل مانده تقریبا همان ایالت استر آباد امروز است. گرگان تنها نه بواسطه ی ثروت طبیعی و جنگل های زیبا و چراگاه های وسیع بلکه به واسطه ی مقام آن که در زاویه ی جنوب شرقی دریای خزر است همواره در نظر سلسله های مختلفی که در ایران پادشاهی کرده اند دارای قدر و قیمتی بوده و در ظرف کشمکش های باستانی میان ایران وتوران مقام خاصی داشته است.
مخصوصاًدر دوره ی ساسانی مردم بسیاری را بدانجا بردند و در آنجا سکونت دادند و برای دفاع از تاخت و تازهای دائمی چادرنشینان بهستان حصارهای بسیاری در آن ساختند. فیروز در شمال گرگان رود دیوار رعب افکنی به طول پنجاه فرسنگ برپا کرد که هنوز گودال ها وبرج و باروهائی که بفواصل، پشتیبان آن بوده است آشکار دیده می شود و امروز به اسم «سد اسکندر» یا «قزل النگ» یعنی دیوار سرخ معروف است.

می توان گفت درآن زمان شهر گرگان در صف مقدم دفاع ایران بود و نمی دانیم که درآن دوره چه حال داشت، همین قدر می دانیم که این شهر وجود داشته است زیرا که اسم آن اغلب در تاریخ ساسانیان برده می شود و فیروز هنگام لشکر کشی به قصد هیاطله آن شهر را لشکرگاه خود ساخته بود.این شهر را دو رودی که برای آن حکم خندق دارد کاملاً مصون می دارد ودارای برج و باروی استواری بوده است که احتمال می رود از دوره ی ساسانیان باشد و هنوز شکل عمومی آن پدیدار است. بدون شک این شهر بیشتر شهری نظامی بوده و از اینکه یزید بن مهلب بنا بر گفته ی یاقوت آن را دوباره ساخته چنین برمی آید که چون پیش از آن این شهر را برای مقاومت پناهگاه محکمی دیده آن را ویران کرده بوده است.

شهر گرگان که از نو ساخته شد پایتخت این ایالت گردید و بزودی اهمیت یافت، ولی ظاهرا انقلابات سیاسی که دائماً این سرزمین شر و شور را زیر و زبر کرده است از همان روزهای نخست آبادانی آن را در معرض خطر افکنده، زیرا که این شهر در سر حد دو قوم متخاصم واقع شده بود و حکمرانان آن که از دیگران دور افتاده بودند غالبا خود را مستقل میخواندند.

(در 257 ه/ 871م) حسن بن زید علوی که پس از برون کردن طاهریان از طبرستان بر آن دیار حکمرانی می کرد گرگان را گرفت. سپس ناچار شد در برابر یعقوب بن لیث صفاری از خویشتن دفاع کند و ناگزیر چندبار از قلمرو خویش بیرون رفت ولی با این همه تا سال 270 ه (880 م) که سال مرگ اوست حکمراوائی داشت.
پس از او برادرش محمدبن زید به جای او نشست و در جنگ با محمد بن هارون سپهسالار اسمعیل سامانی کشته شد. آنگاه سامانیان این دیار را گرفتند وتا سال 301 ه (914 م) که قیامی دوباره خاندان علویان را به سلطنت رساند و حسن بن علی الاطروش را پادشاه کرد این ناحیه را در دست داشتند .

در 310 ه (923 م) اسفاردیلمی که اطروش را کشته بود گرگان را گرفت. ولی در سال 316 ه (928 م)اسفار را نیز یکی از دست نشاندگان پیشین وی مرداویج بن زیار موسس سلسله ی زیاری به قتل رسانید.
مردوایج تسلط خویش بر طبرستان را بسط داد و اصفهان و همدان را گرفت و سپاه خود را تا حلوان در سر حد عراق پیش برد و سرپرست آل بویه که ایشان نیز مانند وی از مردم دیلم بودند وی بود وعلی بن بویه از جانب او حکمران کرج شد. اندک زمانی پس از این واقعه ی آل بویه که در مقام خویش استوار شدند اصفهان را گرفتند و مرداویج هراسان شده شهر اصفهان را بخلیفه تسلیم کرد زیرا که در سکه های خود همواره خلیفه را بر خود فرمانروا شناخته بود.

مرداویج در 323 ه (935 م) کشته شد و برادرش وشمگیر بجای او نشست ولی ناگزیر شد که چندین بار از گرگان فرار کند و مدتهای مدید در گرگان نبود و بالاخره مجبور گشت که مطیع سامانیان شود.

پس از وشمگیر چون پسر و جانشینی جز کودک خردسالی نگذاشت و برادرش شمس المعالی قابوس زمام امور را به دست گرفت ولی مجبور شد که از371 تا 388 هجری (981 تا 998) ملک خود را به عضدالدوله بویه و سپس به فخرالدوله واگذار کند و چون پس از مرگ فخرالدوله او را به گرگان خواندند. در آنجا تا  403ه (1012 م) حکمرانی کرد.

درین سال اعیان دولت قاموس بر او شوریدند و او را کشتند و پسرش منوچهر بجای او نشست. این زمان خطر آل بویه از میان رفته بود ولی خطر دیگری از مشرق عالم اسلام ظهور کرده بود چه قدرت غزنویان به اوج رسیده بود و هیچکس در برابر سپاه فاتح سلطان محمود برابری نمی توانست. منوچهر که در آن زمان حکمران گرگان و طبرستان بود کوشید تا خطر را دور کند وهدایای بسیار برای فاتح غزنوی فرستاد ولی چون وی در ضمن پیشرفت بسوی مغرب ری را گرفت منوچهر ناچار شد به یکی از حصارهای کوهستانی خویش پناه برد و از آنجا به نواحی باتلاقی دیار خود رفت واندکی پس از آن مرد.

پسرش انوشیروان را مسعود جانشین محمود به پادشاهی گرگان شناخت و او پذیرفت که 500000 دینار خراج دهد، و چندی پس از آن نیز آل زیار مطیع سلاجقه شدند. جهانشاه یا گیلانشاه ظاهراً آخرین پادشاه این خاندان است.
این خلاصه ی بسیار موجزیست از حوادث تاریخی که گرگان را در قرون سوم و چهارم هجری که دوقرن عمده تاریخ آنست منقلب ساخته. پایتخت این ایالت میبایستی در میان این همه جنگ و شهر گشائی وکشتار وتغییرهای دائمی حکومت و در محیطی که پیوسته گرفتار پریشانی و ناامنی بود ترقی کند.

با اینهمه نویسندگانی که آن شهر را در همین زمانها دیده اند آنرا شهر ثروتمند و آبادانی می شمارند که بزیبائی باغها وصنعت وتجارت خود معروف بوده است.

ابن حوقل در قرن چهارم هجری گوید: شهریست که از آجر ساخته شده وشامل دو قسمت است که در دو سوی گرگان رود بنا کرده اند و پلی از زورقها بر روی آن رود تعبیه شده. گرگان بیشتر نام قسمت شرقی بود؛ در ساحل غربی محله ی بکر آباد واقع بود و بنا بر گفته ی ابن حوقل شهر و محله ی خارج آن مساحتی داشت که از مساحت شهر ری افزون بود.

مقدسی که او نیز گرگان را دیده است گوید که محله ی عمده ی شهر که در ساحل شرقی رود بود شهرستان نام داشت . در میان شهر نهرهایی بود که به وسیله ی پل هایی از زورق و پلهای طاقدار از آنها عبور می کردند. این قسمت از شهر نه دروازه داشت. نیز مقدسی گوید که که بکرآباد خود شهری جداگانه بود که سکنه ی بسیار و مساجد مخصوص به خود داشت. ساختمان های آن در میان دشت تا فاصله ی بسیاری از رود را فرا گرفته بود .

گرگان در میان تمام طوایف شیعه بواسطه ی مزاری که معروف به «گور سرخ» بود شهرت داشت و آن را مزار یکی از باز ماندگان علی می دانستند و حمد الله مستوفی تصریح می کند که مزار محمد بن جعفر الصادق امام ششم بوده است . این شهر بدون شک در زمان آل زیار بواسطه ی ذوق عامی و صنعتی پادشاهان خود معروف بوده است .

شمس المعالی قابوس که از میان پادشاهان زیاری از همه معروف تر است ادیب و دانشمندی بود که چندین کتاب از نجوم و شعر به زبان عربی و فارسی تالیف کرده است .

در خوشنویسی به حد کمال رسیده بود و ذوق صنعتی او را از گور باشکوهی که در زندگی خویش برای خود ساخته است می توان دریافت. پس از هفده سال غربت که در نتیجه ی پیمان دوستی و وفاداری نسبت به فخر الدوله بویه برای او پیش آمده بود چون به گرگان باز گشت عده ی کثیری از دانشمندان و نویسندگان را در دربار خود گرد آورد .

شهر گرگان مردان بزرگ مانند ابن سینا را دیده است که از دعوت محمود غزنوی گریخت و بدان جاه پناه برد، بیرونی را دیده است که کتاب آثار الباقیه خود را در آن شهر نوشت و ابو منصور تعالبی را به خود دیده است که کتاب المبهج و کتاب التمتل و المحاضره را آنجا نوشته است.

پسرش منوچهر و ممدوح شاعر بزرگ منوچهری بود که تخلص خود را از نام وی بیرون آورده. نواده اش عنصر المعالی کیکاووس ممدوح فصیحی و مولف قابوس نامه است .

خرابی گرگان ظاهرا در نتیجه فتنه ی مغول است. حمد الله مستوفی در قرن هشتم هجری (قرن چهاردهم میلادی) آن را به کلی ویران و تقریبا نامسکون می داند و می گوید که پسر زاده ی ملکشاه سلجوقی آن را دوباره ساخته و در آن زمان دوره ی دیوار شهر هفت هزار قدم بوده است. ولی مسلم است که این شهر دیگر مانند پیش آبادان نشد و حتی پس از تیمور در بازگشت از مازندران در کنار رود برای خود قصر بزرگ شاسمان را بگفته ی حافظ ابرو ساخت دیگر به پای روز اول نرسید .

امروز محل شهر گرگان را فقط از توده های خاک تشخیص میتوان داد که در میان آن کسرات کاشی های بسیار خوب فراوانست ودر وسط آن مربع مستطیل وسیعی که ارگ قدیم را نشان می دهد در نهایت خوبی آشکار ست. گور سرخ دیگر وجود ندارد و از قصر تیمور هم اثری نیست .

تنها در بالای این مصیبت کده در نزدیکی محل ارگ امامزاده ی کوچکی است که ترکمنان آن را بسیار محترم میدارند و آن را امامزاده یحیی یا امامزاده کرنکیمن می نامند .

دور تر از آن تقریبا در سه کیلومتر ی شمال شرقی و کمتر از یک کیلومتری رود، قامت رعنا ی گور قابوس معروف به گنبد قابوس دیده می شود که تنها از دستبرد زمانه به اسیب مردم از گرگان قدیم تا زمان ها باقی مانده است .

 


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:45 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]

9- گنبد قابوس

گنبد قابوس در راس تپه ایست که قسمت عمده ی آن خاک دستی است و در شمال ده کوچکی به همین اسم واقعست. این بنا در میان محوطه ی مربع مستطیلی واقع شده و دیواره کنگره داری که در چهار گوشه ی آن چهار برجست گرد آن ساخته اند. این محوطه دیوار بنای روس هاست که کاملا تازه است و در زمانی که دیزوسایکس از گنبد قابوس عکس برداشته و در آثار خود چاپ کرده اند این محوطه وجود نداشته است.

در مقابل این عکس ها بنایی را نشان می دهند که آن زمان توقف گاه کمیسر روسی سر حدات بوده و ژنرال پزلاوسکی در 1900 زمانی که با این ناحیه سفر کرده آن را دیده است.خانه ی کمیسر اینک از میان رفته و قلعه ی کو چکی که به دست ایران افتاده قرارگاه نظامی است.

طبیعت چنین می نماید که گنبد قابوس با تسلطی که به صحرای ترکمان دارد به منزله ی کمین گاه بسیار بلندی است. ظاهرا چنین به نظر میرسد که همین برج سبب شده است که این محل را قرارگاه نظامیان سازند ولی چنین نیست چه از زمان قابوس واز آن روزی که آخرین کارگر این بنا پس از بزیر آمدن از برج طنابی، که وسیله فرودآمدن وی بوده است باز کرده قطعا تا کنون کسی را بر فراز این برج ندیده اند. نه در خارج و نه در بدنه بنا هیچ پلکانی نیست و هیچ سوراخ و روزنه ای از بالا تا زیر برج دیده نمی شود که چوب بستی بر آن کرده و حتی بر آن تکیه داده باشند . همین نکته صحت گفتار جنایی را ثابت میکند که بنا بر گفته ی او جسد قابوس را در تابوتی از شیشه نهاده و با زنجیر در میان گنبد آویخته بوده اند.

فی الحقیقه چنین می نمایند که تمام بنا و حتی ارتفاع بسیار و غیر عادی این مزار را چنان تعبیه کرده اند که کسی نتواند بر فراز آن رود و قابوس را در آرامگاه جاودان خود مزاحم گردد.

روزنه ی کوچکی که در سقف بنا رو بمشرق ساخته شده چنان می نماید که اساسا با نیت آشکار بانی خویش مناسب و مربوط است . بدون شک این روزنه برای ورود و خروج مصالح و کارگرانیست که درساختن سقف آن دست اندر کار بوده اند ولی ممکن بود پس از انجام کار آن را مسدود کنند آخرین کارگری که در ساختن آن مشغول بوده است پس از تمام کردن پوشش خارجی سقف ممکن بودبه آسانی از خارج فرود آید. اگر این روزنه را باز گذاشته اند و مخصوصا آنچنان که هست آنرا زینت کرده اند می بایست دلیلی دلیل داشته باشد که مربوط به ساختمان آن نیست و این دلیل ممکن است به آن عادت چندین هزار ساله تطبیق شود که همیشه منفذ چادر های صحرا نشینان را رو به آفتاب قرار می دادند. بدون شک قابوس هم خواسته است که نخستین پرتو آفتاب هر بامداد بر پیکر او بتابد. تابوت زجاجی که جنابی بدان اشاره کرده و مواجهه ی دقیق این روزنه با آفتاب، که مطلقا از حیث ساختمان بنا بیهوده است. خود بهترین مو ید این امر است.

وانگهی در کدام محل دیگر از این بنای بدین سادگی ممکن است بقایای جسد قابوس را گذاشته باشند ؟

پزلاوسکی می گوید که در 1899 روسها باندیشه ی این که قبری در زیر زمین است درمیان گنبد چاهی کندند که تا بعمق چهارده آرشین یعنی ده متر هم رسید ولی تا آنجا هم طبقات آجر دیده شد.

از طرف دیگر چگونه می توان گفت که قابوس پس از آنکه آن همه مراقبت کرده است که نتواند ببالای مزار وی رود فرمان داده باشد که جسد او را در زمینی بخاک بسپارند که دری چوبی و حتی دری فلزی نیز برای نگهبانی آن کافی نیست.

بنا بر این جسد او را روی زمین و زیر زمین نگذاشته بوده اند و چاره ای جز آن نیست که گفتار جنایی را درست بدانیم و چنانکه اشاره شد این بنا خود این گفتار را تصدیق می کند.

پس ظاهرا شکی نمی ماند که قابوس دستور داده است جنازه ی وی را زیر گنبد بیاویزند. غرابتی هم در این امر نیست در آنجا قطعا از دستبرد کنج کاوی و ستمگری مردم مصون تر از جنازه فرعونی میمانده است که جسد او را در انتهای گوری در ودای فراعنه زیر زمین یا زیر هرمی بخاک می سپرده اند .

گنبد قابوس برج استوانه شکلی است یا اگر دقیق تر بخواهیم استوانه ی مخروط مانند است و بر فراز آن گنبد مخروطی ساخته اند .

فضای تهی میان این برج فقط شامل محوطه ی بزرگیست که سقف این گنبد است. گنبد مزبور را که سازنده ی آن عمدا هرچه بیشتر توانسته است از زمین بالا برده بسیار مرتفع ساخته اند . روزنه ی کوچکی که پیش از این ذکر شد در میان سقف در زیر گنبد قرار دارد . بدنه ی برج را از خارج با ده بریدگی یا «پشت بند»زینت داده اند که از پایین در میان صفه ای که از سطح اصلی زمین دو متر و 75ارتفاع دارد جوش داده شده و از بالا بطره ای که سقف روی آن ساخته شده اتصال یافته است .

طرح بنا در محلی که پشت بند ها شروع میشود مرکب از محیط دایره ایست بقطر 9متر و هفتاد سانتیمتر که محوطه ی داخلی برج را بمحیط دیگری بقطر 14 متر و 66 سانتیمتر محدود میکند و آن نیز دیوار برج را از خارج بمحیط سومی بقطر 17 متر و 8 سانتیمتر محدود میسازد و آن محیط پوشش خارجی صفه را به پنج مربع که به قرینه یک دیگر ساخته اند محدود می نماید و این پنج مربع ده پشت بند یا بریدگی را که دهانه ی آن ها یک متر و 60 سانتیمتر عرض دارد پدید می آورد و از آن نیز دهانه دیگری تشکیل می یابد که یک متر و 34 سانتیمتر عرض دارد و مدخل بنا را تشکیل میدهد .

از نتیجه ی این نقشه معلوم میشود که زوایای پشت بندها مستقیم است و با لطبم ساختمان آن آسان و استوار است . از طرف دیگر محیطی که 14 متر و 66 سانتیمتر قطر دارد در زوایای داخلی پشت بندها بدنه های عریض دارای خطوط منحنی پدید می آورد .

در روی این بدنه ها از طرف پایین سه متر بالاتر از زمین وازطرف بالا بلافاصله زیرطره کتیبه ای بخط کوفی دیده میشود که نام سازنده ی آن شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و مقصود ازین بنا و تاریخ ساختمان آن را شرح میدهد .

بلندی این برج بانضمام گنبد مخروط آن چنین می نماید که درست سه برابر محیط بناست یعنی اندکی بیش از 51 متر. معذلک نکته ی جالب اینست که این مقدار ارتفاع ظاهری آنست و نه ارتفاع حقیقی آن . برای فهم یکی از مهم ترین دلیل شکوه خاص این برج دور افتاده و دلیل عظمت فوق العاده ی آن در نظر بیننده ای که آنرا از دور ترین نقاط مشاهده میکنید باید ارتفاع برج را از سطح زمینی که روی آن ساخته شده است اندازه گرفت، درین صورت باید گفت تپه ای که این گنبد روی آن ساخته شده بیشتر خاک دستی است و از طرف دیگر حفریاتی که روسها در 1899کرده اند معلوم کرده است که تا ده متر زیر کف محوطه ی داخل برج را آجر چین کرده اند . کسانی که حفریات می کردند هنوز بسطح پی بندی که در زمین قرار داده اند نرسیده بودند و قطعا قسمت فوقانی این پی بندی میبایست تقریبا مجاور سطح حقیقی زمین باشد از ین قرار چون سطح زمین داخل محوطه یک متر بالا تر از سطح زمین خارج محوطه است لااقل 9 متر دیگر باید به 51 متر ارتفاع ظاهری بنا افزود و بدین قرار این برج 60 متر ارتفاع دارد و یکی از بلند ترین برج های جهانی است که تا کنون ساخته شده و حتی اگر بر خلاف گمان نگارنده برای عملیات ساختمان بنا خاک دستی را پس از انجام کار ریخته باشند این برج را کسانی که معاصر بنای آن بوده اند بلند تر از این دیده اند.

گنبد قابوس چه از خارج و چه از داخل به جز کتیبه ی مکرر آن و طاقی که بر روزنه ی میان سقف زده اند و به جز دو مقرنس کاری که که نیم گنبد میان دو طاق مداخل را روی آن ها ساخته اند به هیچ وجه زینت معماری ندارد . هیچ اثری از کاشی کاری نیست و اثر پوششی که هست فقط برای بر جسته کردن خطوط کتیبه و مقرنس کاری هاست و واضحست که قابوس فقط باستحکام و عظمت بنای قبر خود دلبستگی داشته است .
بهمین جهت بواسطه ی دقتی که در اجرای این مقصود بعمل آورده اند این بنای با شکوه چنان خوب باقی مانده است که اگر پایه ای آن را کسانی که در صدد بردن آجر بوده اند آسیب نمی رساندند می توانستیم گفت که تا کنون بیش از 900 سال از بنای آن گذشته دست نخورده مانده است . ولی دیوار ضخیم آن که در پای صفه 3 متر و 50 سانتیمتر قطر دارد به طوری ویران شده بود که در بعضی جاها مخصوصا در مجاورت مدخل بنا چیزی نمانده بود که از بار این بنای عظیم با شکوه شانه خالی کند و تا ابد ما را از یکی از زیباترین وقدیم ترین بناهای اسلامی ایران که تاریخ ساختمان آن ها معلوم است محروم سازد واگر دولت خوشبختانه بتعمیر آن همت نگماشته بود از هم فرو می ریخت.

 شهر قدیم گرگان، بعد از «آل زیار»، در زمان حکومت «آل بویه»، به علت جنگهای پی در پی سامانیان با آل بویه، روی به ویرانی نهاد و بعدها در حمله چنگیز با خاک یکسان شد. «حمدالله مستوفی» در کتاب «نزهه‌القلوب» که آن را در سال هفتصد و چهار هجری تالیف کرده است، وصف کوتاهی از «جرجان» (گرگان) که در آن وقت روی به ویرانی نهاده بود نوشته است :

«.دور باروش هفت‌هزار گام است . هوایش گرم است ومتعفن وآبش از کوه. اما، چون کوه نزدیک ندارد، در هنگام گرما، برف ازکوه بیاورد. و حاصلش غله وپنبه و ابریشم بود وازنیکوئی ونشو ونما، درخت دو سه ساله، از ده ساله دیگر ولایات قویتر و بقوت‌تر باشد. و اهل ‌آنجا شیعی و صاحب مروت باشند و در اوایل عهد اسلام کثرت و غلبه عظیم  داشتند و در زمان آل بویه به جهت جنگ نقصانی فاهش در عدد شان ظاهر شد و در عهد مغول قتل عام رفت و اکنون خرابست و آنجا مردم اندک ‌اند. فیروز ساسانی در آن حدود جهت رفع تنازع با تورانیان، دیواری (مقصود همان «قزل ‌آلانگ» است. ) طولش پنجاه فرسنگ بساخت ……» شهر جدید «گنبد کاووس» که اینک بزرگترین مرکز جمعیت ترکمنهای ایران و مرکز شهرستان « دشت گرگان » است، در کنار خرابه های گرگان قدیم ساخته شده است وبا « استر آباد » که آن را در سالهای اخیر «گرگان» نامیده اند از سمت مغرب نزدیک به صد کیلومتر فاصله دارد.


[ پنج شنبه 92/11/10 ] [ 3:44 عصر ] [ مارال ترکمن ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب